خبرگزاری تسنیم – داود فریادرس؛ حادثهی ناگوار سقوط بالگرد حامل رئیسجمهور مجاهد، شهید آیتالله سید ابراهیم رئیسی و همراهان خدمتگزارش، یکی از سنگینترین و دردناکترین رخدادهای جمهوری اسلامی در دهههای اخیر بود. تلخی این واقعه، نه صرفاً به دلیل فقدان خادمان مخلص ملت، که بهواسطهی ابعاد ملی و بینالمللی آن بود؛ واقعهای که میتوانست در هر نظام سیاسی دیگری به بحران مشروعیت، خلأ اقتدار و گسست مدیریت منتهی شود. اما در جمهوری اسلامی ایران، این حادثه نهتنها به تزلزل نینجامید، بلکه بار دیگر استحکام ساختار دینی-سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه را به منصهی ظهور رساند؛ ساختاری که در آن، فقیه جامعالشرایط، نه یک مقام نمادین یا تشریفاتی، بلکه محور تحقق امنیت روانی، انسجام ساختاری و استمرار حکمرانی مشروع و عقلانی است.
نظام سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه، چنانکه در اصول متعدد قانون اساسی (بهویژه اصول ۵، ۱۰۷، ۱۱۰ و ۱۱۱) تصریح شده، دارای یک ظرفیت منحصر به فرد برای مواجهه با لحظات دشوار، شوکهای سیاسی و حوادث پیشبینیناپذیر است. در این هندسهی معرفتی و فقهی، فقیه نه بهمثابه صرفاً یک ناظر شرعی، بلکه بهعنوان ولیّ امر مسلمین، عهدهدار هدایت امت و تنظیم روابط قوای کشور بر اساس مصالح کلان دینی و ملی است. چنین جایگاهی، برخاسته از تلفیق حکمت فقهی، بصیرت اجتماعی و سابقهی اجتهادی است که از آغاز انقلاب، به تأسی از اندیشهی بلند امام خمینی (رضوانالله علیه)، شالودهی نظام اسلامی را مستحکم نگاه داشته است.
تجربهی شهادت رئیسجمهور و وزیر خارجه در یک سانحهی هوایی، فرصتی برای بازخوانی این حقیقت بود که چرا امام راحل فرمود: «پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد.» این جمله، صرفاً یک توصیهی سیاسی یا شعار احساسی نبود، بلکه بازتاب تجربهی تاریخی امت اسلامی و عصارهی معرفتی تفکر حکومتی شیعه در دوران غیبت است. امت اسلامی، بهویژه در لحظات تلاطم و آسیبپذیری، نیازمند یک مرجع مطمئن، صاحبنظر، فراجناحی و بحرانشناس است که بتواند با حکمت، آرامش و اقتدار، کشتی نظام را از گردنههای سهمگین عبور دهد؛ و این، جز در اندیشهی ولایت فقیه، تحققیافتنی نیست.
در روزهای پس از سانحه، مشاهده شد که با وجود سنگینی واقعه، کشور نه در بُعد اجرایی دچار تعلیق شد، نه در عرصهی اجتماعی متشنج گردید، و نه در حوزهی بینالملل از موضع قدرت فاصله گرفت. این مدیریت بحرانِ مؤثر و هوشمندانه، پیش از هر چیز، مرهون حضور راهبردی و نافذ رهبر انقلاب بود؛ رهبری که با چند بیانیهی حکیمانه، مواضع صریح، و مدیریت آرام و بیتنشِ روند قانونی، کشور را در مسیر صحیح نگاه داشت. این کارکرد عینی، بازخوانی همان بُعد عقلانی و تدبیری ولایت فقیه است که برخی متأسفانه صرفاً آن را در دایرهی عاطفه یا تقدس تفسیر میکنند.
در نظامهای مردمسالار غربی، فقدان مقامات ارشد، آن هم بهصورت ناگهانی، میتواند فضای بیثباتی سیاسی، تنش جناحی، یا فروپاشی روانی در جامعه ایجاد کند؛ چراکه آن نظامها فاقد یک لنگر فراجناحی و فرابخشی هستند که بتواند سکان را در اختیار بگیرد؛ اما در نظام جمهوری اسلامی، تجربهی تثبیت و آرامسازی کشور در بزنگاههایی چون رحلت امام خمینی(ره)، فتنهی ۸۸، شهادت سردار سلیمانی، و اکنون شهادت رئیسجمهور، اثبات میکند که تئوری ولایت فقیه، نهفقط نظریهای در باب مشروعیت، بلکه الگویی در مدیریت بحران، وحدت ملی و پایداری ساختار سیاسی است.
اینجاست که نخبگان، بهویژه فضلای حوزه و استادان دانشگاه، باید در تحلیلهای خود، از سطح توصیف احساسات عمومی فراتر رفته و به بازخوانی منطقی و معرفتی این ساختار بپردازند. امروز، بیش از همیشه، نیازمند تبیین فلسفهی وجودی ولایت فقیه برای نسل جدید هستیم؛ نسلی که با پرسشهای پیچیده، فضای رسانهای مغشوش، و روایتهای مسموم مواجه است و تنها با عقلانیت فقهی و تحلیل تاریخی میتوان با آن سخن گفت.
فقیه در تراز نظام اسلامی، نه فقط مرجع تقلید، که راهبر امت، حافظ ثبات ملی، و مجتهدی است که بر قاعدهی مصلحت و فقه حکومتی مسلط است. تجربهی اخیر، بار دیگر این حقیقت را بر همگان روشن ساخت که ستون خیمهی انقلاب، به تعبیر امام، همان ولایت فقیه است؛ و مادامی که این ستون محفوظ باشد، هیچ توطئه، حادثه یا فقدانی، نمیتواند کشتی انقلاب را به سرمنزل مقصود نرساند.
انتهای پیام/
بدون نظر!